همهچیز از زمانی شروع شده که امیرمهدی گوشهگیر و ساکت، به پیشنهاد پدرش یک سال مرخصی تحصیلی گرفته و برای حفظ کل قرآن به بیتالاحزان رفته است. برای پسر ارشد خانواده که همه هموغمش درسخواندن بوده است، پیشنهاد کنارگذاشتن درس برای یکسال و پرداختن به حفظ قرآن، فاصلهگرفتن از کنکور و عقبماندن از همکلاسیها و دوستان، تعجبآور بوده است اما با استدلالی که پدرش درباره تأثیر قرآن در شیوه زندگی بیان میکند، امیرمهدی هرگونه تردید را کنار میگذارد و با ارادهای جدی تصمیم میگیرد آیندهاش را به تأثیر حفظ قرآن گره بزند.
سال دهم را که تمام میکند، چمدان میبندد و برای یک سال به مؤسسه شبانهروزی بیتالاحزان در پنجکیلومتری چناران میرود و بعداز بازگشتش، زندگی برای او طور دیگری شروع میشود. امیرمهدی شایسته بیستودوساله ساکن محله ایثارگران، اکنون دانشجوی ترم پنجم مهندسی پزشکی در دانشگاه امامرضاست و معتقد است که نقطه عطف زندگیاش همان یکسال بوده که او را به فردی اجتماعی و کنشگر تبدیل کرده است، بهطوریکه بهخوبی میتواند با دیگران ارتباط برقرار کند.
امیرمهدی که این روزها داوطلب حضور در شورای اجتماعی محله شده و بهعنوان جوانترین عضو شورای اجتماعی محله ایثارگران انتخاب شده است، از زمانی میگوید که ارتباط با دیگران برایش سخت بوده و تحمل هیچ فکر و رفتاری خلاف مسیر خودش را نداشته است.
او تعریف میکند: من از کودکی اهل ارتباط با دیگران نبودم، چون تحمل نداشتم حرف و رفتاری را خلاف آن چیزی که از نظر من درست است، بشنوم و ببینم. به همین دلیل ترجیح میدادم در تنهایی خودم باشم و فقط درس بخوانم. سال94 پدرم در نمایشگاه بینالمللی، غرفه علوم قرآنی داشت و در همانجا با مؤسسه قرآنی بیتالاحزان آشنا شد؛ مؤسسهای که فعالیتش بر حفظ قرآن متمرکز است. من و برادرم سه تابستان را به پیشنهاد پدرم به این مؤسسه رفتیم و موفق شدیم دو جزء از قرآن را حفظ کنیم.
اما این تازه شروع ماجرا بود. پدرم موضوع حفظ کل قرآن را پیش کشید و از طرحی صحبت کرد که همین مؤسسه به صورت یکساله برای نوجوانان برتر در حوزه حفظ قرآن کریم برگزار میکند؛ یعنی از افرادی که در دورههای تابستانه «طرح رحله» شرکت میکنند و موفق به حفظ دو جزء از قرآن میشوند، آزمونی میگیرد و درنهایت 25نفر از برترینها را انتخاب و در یک بازه یکساله برای آنها طرح حفظ کامل را برگزار میکند.
برادرم وقتی پایه هفتم را گذراند، گفت که میخواهد یک سال درس را کنار بگذارد و به بیتالاحزان برود. من آن سال کلاس دهم بودم و ورودم به رشته تجربی هنوز قطعی نشده بود؛ به همین دلیل با برادرم همراه نشدم. قبول اینکه یک سال از درس فاصله بگیرم و بیخیال کنکور بشوم، کار سادهای نبود. وقتی بعداز یک سال برادرم برگشت و دیدم که هم حافظ کل قرآن شده و هم از لحاظ تربیتی به مرحله بالایی از تهذیب نفس رسیده است، عزمم را جزم کردم و تصمیم گرفتم که من هم حافظ قرآن شوم.
امیرمهدی سال97 بعداز گذراندن سال دهم به بیتالاحزان که در پنجکیلومتری چناران در روستای سرآسیاب قرار دارد، میرود و بعد از یک سال دوری از خانه و مدرسه، برمیگردد اما با روحیهای متفاوت؛ کاملا اجتماعی و دغدغهمند. یعنی بعد از آن یک سال تبدیل شده بود به فردی که دربرابر همنوعانش احساس مسئولیت میکرد.
وقتی در جمع دوستانش در دبیرستان شاهد ثارالله حضور پیدا کرد، همکلاسیهایش برخوردهای متفاوتی با او داشتند. برخی او را مورد تمسخر قرار میدادند که یک سال از درسش عقب افتاده است و برخی به حال او غبطه میخوردند که رفیقشان حالا حافظ کل قرآن است و دوست داشتند جای او باشند.
امیرمهدی درباره روزهای بعداز برگشتش اینطور تعریف میکند: بعداز حفظ قران، برادرم من را با بسیج آشنا کرد؛ تجربهای که هیچوقت سراغش نرفته بودم. امیرحسن برخلاف من، خیلی اجتماعی و برونگرا و فعالیتهایش زیاد است. با او به پایگاه حضرتابوالفضل(ع) رفتم که داخل بازارچه ابریشم نزدیک پارک نیلوفر قرار دارد. در مدت کوتاهی بهاندازهای فعالیتم زیاد شد که حتی خارج از برنامههای بسیج، بچههای محله را در پارک نیلوفر جمع میکردم و به آنها درس میدادم.
کلاسهای قرآن و موضوعات دینی برای بچهها برگزار میکنم، حتی در زمینه ورزشی نیز فعالیت میکنیم
با اینکه خودم باید برای کنکور آماده میشدم و این یکسالی را که عقب مانده بودم، جبران میکردم، اما این وظیفه را بر دوشم حس میکردم که باید به بچههایی که بهخاطر شیوع کرونا شرایط تحصیل مناسب نداشتهاند، کمک کنم. به دانشآموزان دبستانی و دبیرستانی جدا درس میدادم؛ هم ریاضی درس میدادم و هم علوم، همچنین عربی و قرآن. خلاصه یک کلاس رفع اشکال تمامعیار داشتیم.
همان سال خانهشان را از محله رازی به ایثارگران جابهجا میکنند و به پایگاه فرهنگی امامعلی(ع) وارد میشود. امیرمهدی میگوید: ورودم به پایگاه فرهنگی امامعلی(ع) در مسجد ولیعصر(عج) برایم خیلی جدی بود. تعداد نوجوانهایی که با آنها کار میکردم از حدود بیستنفر به بیش از صدنفر رسید. کلاسها دیگر فقط کلاس درسی و قرآنی نبود. با همکاری اعضای پایگاه و بسیج، انواع برنامههای درسی، ورزشی، دینی و اجتماعی را در این پایگاه برگزار کردیم که هنوز هم ادامه دارد.
برنامهنویسی، سیپلاس، کورل و هر نرمافزار رایانهای را که پیشتر آموخته بودم، به بچهها هم یاد میدهم. مربی سرود هستم. کلاسهای قرآن و موضوعات دینی برای بچهها برگزار میکنم، حتی در زمینه ورزشی نیز فعالیت میکنیم. معتقدم انسان نباید تکبعدی باشد. ماه رمضان، زمین ورزشی کنارمسجد را با کمک هیئتامنا نورپردازی کردیم تا بچهها بتوانند در فاصله افطار تا سحر از این زمین استفاده کنند.
پشت چهره آرام و متینش جنبوجوش جوانی دیده میشود. آرام لبخندی میزند و ادامه میدهد: من خودم غیر از والیبال و فوتبال و فوتسال، پینگپنگ و فوتبالدستی را هم بهصورت حرفهای بازی میکنم.
او که توانسته است با فکرهای خلاقانه یک جوان نسل امروزی، نوجوانها را به خود جذب کند، در شانزدهمدرسه فعالیت فرهنگی دارد و با هدف اجرای بهتر همین ایدههای تربیتی، عضو شورای اجتماعی هم شده است. فعال اجتماعی محله ایثارگران درباره ایدهها و برنامههایش در این نهاد مردمی میگوید: در تعاملاتی که با شهرداری داشتم، متوجه شدم با عضویت در شورای اجتماعی محلات میتوانم برای بچههای کلاسهایم بیشتر مفید باشم. بههمیندلیل نماینده جوانان در شورای اجتماعی محله ایثارگران شدم.
علاوهبراین مسئول امور قرآنی حوزه یک یاسر در خیابان رازی هستم و همه برنامههای فرهنگی مرتبط با مسائل دینی در این حوزه برعهده من است. در مدرسه شاهد مهدیزاده که خودم هم در آن درس خواندم و شانزدهمدرسه دیگر که در محدوده حوزه یک یاسر قرار دارد، به جهاد تبیین مشغولم. سه روز در هفته به این مدارس میروم و با بچهها گفتوگو و آنها را در سطوح مختلف فکری به حضور در مسجد تشویق میکنم. بچهها دوست دارند با جوانان ارتباط داشته باشند و از آنها بیاموزند و از حضور من در مدارس نیز استقبال میکنند.